روز شمار محرم...(روز سوم)

 

روز سوم محرم بنام روز حضرت رقيه (س) نامگذاری شده است.بهمین مناسبت مطالبی کوتاه در خصوص این بزرگوار اشاره می کنیم.

كلمه رقيه، در اصل از ارتقاء به معني « صعود به طرف بالا و ترقي» است .اين نام قبل از اسلام نيز وجود داشته، مثلا نام يكي از دختران هاشم( جد دوم پيامبر اكرم (ص)) رقيه(ع) بوده است، كه عمه پدر رسول خدا (ص) رقيه مي‌شود. نخستين كسي كه در اسلام، اين نام را داشت، يكي از دختران رسول خدا(ص) از حضرت خديجه(ع) است.

پس از آن، يكي از دختران امير المومنين علي(ع) نيز رقيه(ع) نام داشت، كه به همسري حضرت مسلم بن عقيل (ع) درآمد . در ميان دختران امامان ديگر نيز چند نفر اين نام را داشتند، از جمله يكي از دختران امام حسن مجتبي(ع) و دو نفر از دختران امام موسي كاظم(ع) كه به رقيه و رقيه صغري خوانده مي‌شوند .

اكثر محدثان دو دختر به نامهاي سكينه و فاطمه براي امام حسين(ع) ذكر كرده‌اند؛ اما علامه ابن شهر‌آشوب، و محمد بن جرير طبري شيعي، سه دختر به نامهاي سكينه، فاطمه و زينب (ع) را براي آن حضرت بر شمرده‌اند.در ميان محدثان قديم، تنها علي بن عيسي اربلي- صاحب كتاب كشف الغمه ( كه اين كتاب را درسال 687 هـ.ق تاليف كرده است )- به نقل از كمال الدين گفته‌است كه امام حسين(ع) شش پسر و چهار دختر داشت؛ ولي او نيز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهاي زينب، سكينه وفاطمه را نام مي‌برد و از چهارمي ذكري به ميان نمي‌آورد .احتمال دارد كه چهارمين دختر، همين رقيه(ع)بوده باشد .

علامه‌ حائري در كتاب معالي السبطين مي‌نويسد: بعضي مانند محمد بن طلحه شافعي و ديگران از علماي اهل تسنن و شيعه مي‌نويسد: « امام حسين(ع) داراي ده فرزند، شش پسر ، و چهار دختر بوده است.»سپس مي‌نويسد: دختران او عبارتنداز : سكينه، فاطمه، صغري، فاطمه كبري، و رقيه عليهن السلام .

سوالی که در ذهن بسیاری مطرح میشود این است که آيا نبودن نام حضرت رقيه (ع) در ميان فرزندان امام حسين (ع) در كتابها و متون قديم- مانند : ارشاد مفيد، اعلام الوري، كشف الغمه و دلائل الامامه طبري – بر نبودن چنين دختري براي امام حسين(ع) دلالت ندارد؟

در پاسخ میتوان چنین گفت که اولاً: درآن عصر، به دليل اندك بودن امكانات نگارش از يك سو، تعدد فرزندان امامان (ع) از سوي ديگر، وسانسور و اختناق حكومت بني اميه كه سيره ‌نويسان را در كنترل خود داشتند ازسوي سوم، و بالاخره عدم اهتمام به ضبط و ثبت همه امور و جزئيات تاريخ زندگي امامان (ع) موجب شده كه بسياري از ماجراهاي زندگي آنان در پشت پرده خفا باقي بماند؛ بنابراين ذكر نكردن آنها دليل بر نبود آنها نخواهد شد.

ثانیاً: گاهي بر اثر همنام بودن، وجود نام رقيه(ع) در يك خاندان موجب اشتباه در تاريخ شده و همين مطلب، امر را بر تاريخ نويسان اندك آن عصر، با امكانات محدودي كه داشتند، مشكل مي‌نموده است.

همچنین گاهي بعضي از دختران دو نام داشتند؛ مثلا طبق قرائني كه خاطر نشان مي‌شود به احتمال قوي همين حضرت رقيه (ع) را فاطمه صغيره مي‌خواندند، و شايد همين موضوع، باعث غفلت از نام اصلي او شده باشد .

بعضي از علماي بزرگ ، از حضرت رقيه (ع) به عنوان دختر امام حسين (ع) يا دكرده‌اند و شهادت جانسوز او را در خرابه شام شرح داده‌اند . پس بايد نتيجه گرفت كه بايد كتابها و دلايلي در دسترسي آنها بوده باشد كه بر اساس آن، از حضرت رقيه(ع) سخن به ميان آورده‌اند؛ كتابهايي كه در دسترس ديگران نبوده است، و در دسترس ما نيز نيست .

بنابراين ذكر نشدن نام حضرت رقيه(ع) در كتب حديث قديم هرگز دليل نبودن چنين دختري براي امام حسين (ع) نخواهد بود، چنانكه عدم ثبت بسياري از جزئيات ماجراي عاشورا و حوادث كربلا و پس از كربلا در مورد اسيران، در كتابهاي مربوطه، دليل آن نمي‌شود كه بيش از آنچه درباره كربلا و حوادث اسارت آن نوشته شده وجود نداشته است.

هر چند فلسفه قیام عاشورا و هدف  حضرت امام حسین(ع) را نباید با اینگونه شبهاتی تحت تاثیر قرار داد.چرا که صحت وسقم وجود برخی از افرادی که در حادثه عاشورا مورد اختلاف نظر است، کوچکترین تاثیری بر اصل محتوای قیام امام حسین(ع) نخواهد داشت.وشاید برخی از معاندان و مغرضان برای ایجاد تفرقه و کمرنگ کردن اهداف قیام عاشورا،به چنین مسایلی دامن زده اند.


 وقایع مهمی که در روز سوم محرم سال 60 هجری روی داده است

 

--اعزام لشکر عمر بن سعد به سوی کربلا،

-- خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام ،

--نامه عمر بن سعد،

--نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد،

-- عبیدالله در نخیله.

**اعزام لشکر عمر بن سعد به سوی کربلا

عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا یعنی روز سوم محرم با چهارهزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد. بعضی از تاریخ نویسان نوشته اند که«بنوزهره» که قبیله عمر بن سعد بودند نزد او آمدند و گفتند تو را به خدا سوگند میدهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو زیرا این باعث دشمنی میان ما و بنی هاشم میگردد عمر بن سعد نزد عبیدالله بن زیاد رفت و استعفا کرد، ولی عبیدالله استعفای او را نپذیرفت و او تسلیم شد.

**خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام:

از وقایعی که در روز سوم ذکر شده است این است که امام علیه السلام قسمتی از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز مهمانی نمایند.

هنگامی که عمر بن سعد به کربلا وارد شد، عزرة بن قیس احمسی را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند برای چه به این مکان آمده است و چه قصدی دارد؟ چون عزره از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد. پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را دعوت به کوفه کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند. تمامی آنها از رفتن به خدمت امام حسین علیه السلام خودداری کردند. ولی شخصی به نام کثیر بن عبدالله شعبی که مرد گستاخی بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر بخواهی او را میکشم . عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمی را فعلا ندارم، ولی به نزد او برو و از او سؤال کن به چه منظوری به اینجا آمده است؟ کثیر بن عبداله به طرف امام حسین علیه السلام رفت، ابوثمامه صائدی که از یاران امام حسین علیه السلام بود چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخص که میآید بدترین مردم روی زمین است، پس ابوثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین برو! کثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را میرسانم در غیر این صورت برمیگردم. ابوثمامه گفت: من دستم را روی شمشیرت میگذارم تو پیامت را ابلاغ کن. کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمیگذارم چنین کاری کنی. ابوثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشت کاری هستی و من نمیگذارم به نزد امام بروی. پس ازاین مشاجره و نزاع کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد. عمر بن سعد شخصی به نام قرة‌ بن قیس حنظلی را به نزد خود فرا خواند و گفت: ای قره حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سزمین جویا شو. قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد، امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را میشناسید؟ حبیب بن مظاهر عرض کرد: آری!‌ این مرد، تمیمی است و من او را به حسن رأی میشناختم و گمان نمکردم او را در این صحنه و موقعیت مشاهده نمایم. آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ کرد، امام حسین علیه السلام فرمود مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت، قرة چون خواست برگردد حبیب بن مظاهر به او گفت: ای قرة وای بر تو چرا به سوی ستمکاران باز میگردی؟ این مرد را یاری کن که بوسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتی. قرة گفت: من پاسخ این رسالت را به عمر بن سعد برسانم، سپس در این امر اندیشه خواهم کرد. پس به نزد عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان باخبر ساخت.

**نامه عمر بن سعد به عبیدالله بن زیاد:

حسان فائد میگوید: من نزد عبیدالله بن زیاد بودم که نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصد ی نزد او فرستادم و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده اند، اگر آمدنم را خوش نمیدارید باز خواهم گشت. عبیدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد ولی حالا وقت فرار نیست.

**نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد:

عبیدالله به عمر بن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم از حسین بن علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت.

چون نامه به دست عمر بن سعد رسید گفت: میپندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست. عمر بن سعد نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام نرسانید زیرا میدانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.

عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا اندیشه سپاه انبوهی را در ذهن میپرورانید.

**عبیدالله بن زیاد در نخیله:

عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسی را نزد حصین به تمیم که با قادسیه رفته بود فرستاد و او به همراه چهارهزار نفر که با او بودند به نخیله آمده سپس کثیر بن شهاب حارثی و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسماء‌بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر گردش کنید و مردم را از اطاعت و فرمانبرداری از یزید و من فرمان دهید و آنان را از نافرمای و برپا کردن فتنه برحذر دارید و آنان را به لشکرگاه فرا خوانید.

پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله بن زیاد بازگشتند و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه ها و گذرگاه ها میگذشت و مردم را به پیوستن به شکر عبیدالله بن زیاد تشویق میکرد و آنان را از یاری امام حسین علیه السلام بر حذر میداشت. عبیدالله گروهی سواره را بین خود و عمر بن سعد قرار داد که هنگام نیاز از وجود آنها استفاده شود و در هنگامی که او در لشکرگاه نخیله بود شخصی به نام عمار بن ابی سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولی موفق نشد به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد.

 

 

منابع وماخذ:

-ارشاد، شیخ مفید، ج2-

- مستدرك الوسایل، ج14،

 -مجمع البحرین، ج5

 -تاریخ طبری، ج5

- بحار الانوار ج15

- سرگذشت جانسوز حضرت رقيه(ع)

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا